- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوشم بپرسش آمد و تا لب گشود رفت دردا که دیر آمد و، افغان که زود رفت
2 چون شاخ گل، بپهلوی من تا نشست، خاست؛ چون ماه نو، بدیده ی من تا نمود رفت!
3 بختم که سر ز خواب برآورده بود، خفت؛ سروی که سایه بر سرم افگنده بود رفت!
4 گفتم: کنم سجود بشکر قدوم او؛ دردا که بر نداشته سر از سجود رفت!
5 آمد زد آتشم بدل از آمدن، ولی زآن پیشتر که خیزدم از سینه دود رفت
6 سودم جبین بخاک رهش، کآمد از کرم؛ ننشسته، از کنارم اما چه سود رفت!
7 نی نی نشسته بود و، حریفان بعرض حال تا داستان شکوه ی آذر شنود، رفت