1 با تو در پیری دلم جویای الفت گشته است تا قدم خم گشت قلاب محبت گشته است
2 آب و رنگ حسنش از جوش نیاز عاشق است بر گل آن رو سرشک ما طراوت گشته است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چشم بستن شمعسان بیتاب میسازد مرا ور به رخسارت گشایم آب میسازد مرا
2 آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی با وجود آنکه هردم آب میسازد مرا
1 نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا
2 سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا
1 بیا از قید بیدردی دمی آزاد کن ما را ز درد ساغر غم ای محبت شاد کن ما را
2 نوشتم در وصیت نامهٔ طومار آه خود که صیدی را به خون غلطان چو بینی یاد کن ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به