- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سئوالی کرد زین شیوه یکی خام از آن سلطان بر حق پیر بسطام
2 که از بهر چرا عالم چنین است که آن یک آسمان این یک زمین است
3 چو آن پیوسته در جنبش فتادست چرا این ساکن اینجا ایستادست
4 چرا این هفت گردد بر هم اینجا چرا جاییست خاص این عالم اینجا
5 جوابش داد آن سلطان مطلق که بشنو این جواب از ما علی الحق
6 سخن بشنو نه دل تاب و نه سر پیچ برای این که میبینی دگر هیچ
7 چو ما در اصل کل علت نگوییم بلی در فرع هم علت نجوییم
8 چو عقل فلسفی در علت افتاد ز دین مصطفا بی دولت افتاد
9 نه اشکالست در دین و نه علت بجز تسلیم نیست این دین و ملت
10 ورای عقل ما را بارگاهیست ولیکن فلسفی یک چشم راهیست
11 همی هر کو چرا گفت او خطا گفت بگو تا خود چرا باید چرا گفت
12 چرا و چون نبات و خاک و همست کسی دریابد این کو پاک فهمست
13 عزیزا سر جان و تن شنیدی ز مغز هر سخن روغن کشیدی
14 تن و جان را منور کن باسرار وگرنه جان و تن گردد گرفتار
15 چو میبینی بهم یاری هر دو بهم باشد گرفتاری هر دو
16 مثال جان و تن خواهی ز من خواه مثال کور و مفلوج است در راه