- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نصیحت میکند هر دم مرا زاهد به مستوری برو ناصح تو حال من نمیدانی و معذوری
2 خیال چشم مستش را اگر در خواب خوش بینی عجب دارم که برداری سر از مستی و مستوری
3 بدین صورت که من در خواب مستیام عجب باشد گرم بیدار گرداند صدای نفحه صوری
4 مگر تو حور فردوسی که سر تا پا همه روحی مگر تو مردم چشمی که سر تا پا همه نوری
5 بیا جانا دمی بنشین و صحبت را غنیمت دان که خواهد بود مدتها میان جان و تن دوری
6 دلی و همتی مردانه باید عشقبازان را که نتوان کرد شهبازی به بال و پر عصفوری
7 شب وصلش فراغی از فروغ صبحدم دارد چه حاجت روز روشن را به نور شمع کافوری
8 نپرسی آخرم روزی آخر چونی ای سلمان ازین شبهای رنجوری درین شبهای دیجوری