گسترده اند مستان از از آشفتهٔ شیرازی غزل 1017

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گسترده اند مستان از پرنیان ساده

1 گسترده اند مستان از پرنیان ساده در دور بزم ساقی سیمین تنان ساده

2 ساقی بکوی غلمان غلمان زباغ رضوان سرویست ماه پیکر بر سر کله نهاده

3 خورکی کمر ببسته مه کی کله شکسته ‏ یا کی چمیده سروی بند قبا گشاده

4 خواندم گلشن برخسار گفتم مهش بدیدار کی گل نشسته در بزم مه کی بپا ستاده

5 سنبل نروید از گل زلفین تو کدام است هندو پرستد آتش خالت برو فتاده

6 ای ماه روی ساقی ای دلبر عراقی بنشین بزن نوائی خیز و بیار باده

7 ای مطرب خوش آهنگ چون ساز میکنی چنگ جز این غزل نخوانی پیش امیر زاده

8 شهزاده معظم دارای کشور جم کاو را سپر بر در هر روز بوسه داده

9 ای پادشه امکان ای فر و دست یزدان آشفته چون سگ تست او را بنه قلاده

10 تو ساقی بهشتی زانوار حق سرشتی من تشنه ام زکوثر جامم بده زیاده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر