حاتم آن بحر جود و کان عطا از جامی هفت اورنگ 29

حاتم آن بحر جود و کان عطا

1 حاتم آن بحر جود و کان عطا روزی از قوم خویش ماند جدا

2 اوفتادش گذر به قافله ای دید اسیری به پای سلسله ای

3 پیش آمد اسیر بهر گشاد خواست زو فدیه تا شود آزاد

4 حاتم آنجا نداشت هیچ به دست بر وی از بار آن رسید شکست

5 حالی از لطف پای پیش نهاد بند او را به پای خویش نهاد

6 ساخت زان بند سخت آزادش اذن رفتن به جای خود دادش

7 قوم حاتم ز پی رسیدندش چون اسیران به بند دیدندش

8 فدیه او ز مال او دادند پای او هم ز بند بگشادند

عکس نوشته
کامنت
comment