1 حسنش، به می از حجاب بیرون آمد عریان، آتش ز آب بیرون آمد
2 آمد سحری بر سر بالینم و گفت برخیز که آفتاب بیرون آمد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زین ششدرم چو بال فشانی دهد گشاد این هفت قله را، چو غباری دهم به باد
2 بر سدره روح قدسی من آشیان کند این دخمه را نهم به سر گور کیقباد
1 ای شور خیالت، نمک زخم جگرها مجنون بیابان سراغ تو، نظرها
2 بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت خورشید بر آرد رگ خامی، ز ثمرها
1 خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را به الفت آشتی ده، آن قرار بیقراران را
2 غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم شراب کهنه مشتاق است، ابر نوبهاران را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به