1 حسن او بار دگر می بینی عکس رخسار قمر می بینی
2 من نبینم ز دهانش اثری تو بگو هیچ اثر می بینی؟
3 از میانش به خدا بر تو دهم هیچ جز بند کمر می بینی
4 شکرش عقل مرا کرد شکار شکر عقل شکر می بینی
5 به دلی هم نظری نفروشد این گرانی نظر می بینی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
1 دل سپر بفگند چون درد ترا درمان نداشت عقل پی گم کرد چون گوی ترا میدان نداشت
2 صبر می زد لاف چون طوفان غم بالا گرفت عاجزی شد زانکه کشتی در خور طوفان نداشت
1 سرو سهی که سجده برد سرو کشمرش سنبل دمید بر طرف سوسن ترش
2 گلبرگ شکل، در خوی خونین نشست دل زان چشم چون بنفشه و زان چشم عبهرش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به