- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا چون نقطه فردی
2 و آن نقطه ذات است ز «با» گشته هویدا در دیده مردی
3 شری است ترا در همه گنجینه دل ها ای مخزن اسرار
4 شوری است ترا در همه سر نسبت غوغا هر سوی که گردی
5 آنها که زنند از می عشق تو دم و دم از نفخه عیسی
6 حاصل شده آن دم همه را چون من شیدا از عشق تو دردی
7 خورشید مدام از غم تو گردد و تابد ای نور دو عالم
8 چون مردمک دیده به هر منزل و هر جا بی فایده گردی
9 این نه فلک خرقه کبود از غم عشقت ای شمع دل افروز
10 در خون بکشیدند همه دامان قباها بر خورشید زردی (؟)
11 زین نه پدر و چهار ام و سه پسر را ای حامله دم
12 پرورده چو جان ز آتش و آب و گل ما را در غنچه چو وردی
13 بیچاره نسیمی چو از این چاره فنا شد ناچار فراقت
14 باید شدنش از غم بیهوده دنیا وز هر دل سردی