ای از عمادالدین نسیمی دیوان اشعار فارسی 2

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا

1 ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا چون نقطه فردی

2 و آن نقطه ذات است ز «با» گشته هویدا در دیده مردی

3 شری است ترا در همه گنجینه دل ها ای مخزن اسرار

4 شوری است ترا در همه سر نسبت غوغا هر سوی که گردی

5 آنها که زنند از می عشق تو دم و دم از نفخه عیسی

6 حاصل شده آن دم همه را چون من شیدا از عشق تو دردی

7 خورشید مدام از غم تو گردد و تابد ای نور دو عالم

8 چون مردمک دیده به هر منزل و هر جا بی فایده گردی

9 این نه فلک خرقه کبود از غم عشقت ای شمع دل افروز

10 در خون بکشیدند همه دامان قباها بر خورشید زردی (؟)

11 زین نه پدر و چهار ام و سه پسر را ای حامله دم

12 پرورده چو جان ز آتش و آب و گل ما را در غنچه چو وردی

13 بیچاره نسیمی چو از این چاره فنا شد ناچار فراقت

14 باید شدنش از غم بیهوده دنیا وز هر دل سردی

عکس نوشته
کامنت
comment