حسن تو راه امید و بیم زد از جامی غزل 153

حسن تو راه امید و بیم زد

1 حسن تو راه امید و بیم زد نبوت شاهی به هفت اقلیم زد

2 اول از رویت منجم یاد کرد هر رقم کز ماه بر تقویم زد

3 رنگ سرخی اشک ما بر زر نهاد سکه پاکی تنت بر سیم زد

4 فهم سر آن دهان نتوان که لب قفل حیرت بر در تفهیم زد

5 نقطه سهو است خال آن دهان کش دبیر بی خرد بر میم زد

6 بود یک دینار نقد صبر ما هجر تو بر پنج دانگ و نیم زد

7 شعر جامی وصف خط سبز توست خضر تا با او دم تعلیم زد

عکس نوشته
کامنت
comment