حسن رخسار تو موقوف شراب از جویای تبریزی غزل 327

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

حسن رخسار تو موقوف شراب ناب نیست

1 حسن رخسار تو موقوف شراب ناب نیست تیغ های موج را هیچ احتیاج آب نیست

2 قدر نعمت از زوالش بیشتر ظاهر شود عقد دندان تا نریزد گوهر نایاب نیست

3 تا نبیند زابر گوهربار مژگان ریزشی مزرع امید ما لب تشنگان سیراب نیست

4 ارتفاع مهر رخسار تو نتواند گرفت آنکه بر مژگانش از لخت دل اسطرلاب نیست

5 فیضها از عالم بالا برند ارباب عشق رفتن اهل درد را غیر از در دل باب نیست

6 دیده کی حیران بود تا دل نباشد مضطراب صورتی آیینه را بی پشتی سیماب نیست

7 برد یک یک موی مژگان را چو خار و خس زجای گریه هم در حد ذات خود کم از سیلاب نیست

8 بی خوش آمد هر که جویا تلخ گوید یار تست آنکه هرگز دل نمی رنجاند از احباب نیست

عکس نوشته
کامنت
comment