- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن جان افزای روی او عیان دیده ام از روی پیدا و نهان
2 پرتو خورشید روی او بود در حقیقت جمله ذرات جهان
3 حسن او بر نقش عالم جلوه کرد شد جهان زان روز با نام و نشان
4 روی او پیداست، کو چشم یقین؟ تا جمال دوست بیند بی گمان
5 هر زمان از روی مه رویی دگر حسن جان افروز او گردد عیان
6 هر چه گویم در بیان آن جمال قطره باشد ز بحر بی کران
7 مظهر آیات اسرار خداست هرچه ظاهر گشت در کون و مکان
8 نیست در عالم بجز دیدار دوست مرهم درد درون عاشقان
9 شد اسیری نیست در هستی و گفت لیس فی الدارین غیری هر زمان