1 حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند فتنهای گردد زمین و آسمان برهم زند
2 هرچه دوران در هم آرد از پی آزار خلق در زمان آن فتنه آخر زمان برهم زند
3 فرد چون پیدا شود غارتگر عشقش ز دور گرد او جمعیت صد کاروان برهم زند
4 اینک میرسد شورافکنی کز گرد راه قلب دلها بر درد صفهای جان برهم زند
5 لعبتان صد جا کنند از حسن صد هنگامه گرم چون رسد آن بت به یک لعبت نهان برهم زند
6 چون کند نازش کمان دلبری را چاشنی قلب صد خیل از صدای آن کمان برهم زند
7 از دو لب خوش آن که من جویم به ایما بوسهای در قبول آهسته چشم آن دلستان برهم زند
8 کس چه میدانست کز طفلان اندک دان یکی کشور دانائی صد نکته دان برهم زند
9 عقل کی میگفت کاید مهر پرور کودکی چون برون از خانه چندین خانمان برهم زند
10 کی گمان میبرد می کانشمع فانوس حجاب چون ز عرفان دم زند صد دودمان برهم زند
11 صد ره اسباب ملاقات سگش از خون دل محتشم گر در هم آرد پاسبان برهم زند
دیدگاهها **