-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر کز برای کشتن فرهاد گردد شیرگیر
2 تا ازو زخمی نگیرم دلپسند خویشتن برنمی دارم سر از دنبال پیکانش چو تیر
3 می دهم دل را و می گیرم پریشانی ازو گر درین سودا نباشد طره ی او شانه گیر
4 در چمن هر گه به او همراه می بیند مرا از پی سر چون رقیبان می کشد بلبل صفیر
5 ما پریشان خاطران در بند سامان نیستیم خط آزادی ست بر اندام ما نقش حصیر
6 کرد این موی سفید از خویش ما را ناامید شکر از خود دست شوید در کنار جوی شیر
7 هر دو روزی دیگری را پیش می آرد سلیم می کند دوران چو طفلان بازی میر و وزیر