- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن حیرت آفرینش جلوه پیرایی گرفت تا نقاب از پردهٔ چشم تماشایی گرفت
2 بسته شد اشکم درون سینه چون در یتیم بسکه از غربت دلم در کنج تنهایی گرفت
3 دیده واری توتیا برداشت از راهش نسیم چشم صد گلزار نرگس نور بینایی گرفت
4 لب نیالایی به می کز روز شد رسوایی دهر صبحدم چون جام مهر از چرخ مینایی گرفت
5 باطن پیرمغان امروز با ساز و شراب محتسب را بر سر بازار رسوایی گرفت
6 طبل شهرت از تپیدن های دل جویا زدم لالهٔ داغ نهانم رنگ رسوایی گرفت