-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نچشیده است شراب مزهٔ کام هنوز نرسیده است لب او به لب جام هنوز
2 چشم احسان نتوان داشت از آن بدخویی که نداند گل چشم از گل بادام هنوز
3 با وجودی که نیاسوده دمی از گردش نشده ابلق گردون به کسی رام هنوز
4 هر کجا بود دلی کرد نظر بستهٔ دام با وجودی که ندارد خبر از دام هنوز
5 می دهد چشم مرا هر نفسی دلداری نیست او را خبر از مردم بدنام هنوز
6 بی خبر بود که در حلقهٔ آن زلف تپید می کند شرم دلم از نگه دام هنوز
7 در گلستان پی آشفتن گل می گردد می دهد یاد به سرو چمن اندام هنوز
8 در طریق ستم از خانه براندازان است آفتابش نرسیده به لب بام هنوز
9 چه شود گر به سعیدا نظر از لطف کنی نیست این غمزده شایستهٔ انعام هنوز؟