حسن معنی را وی بینا ز نادیدن از جویای تبریزی غزل 752

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

حسن معنی را وی بینا ز نادیدن به خویش

1 حسن معنی را وی بینا ز نادیدن به خویش گنجها در خویشتن یابی ز نسپردن به خویش

2 خودفروشی را رواج از تست در بازار دهر کرده ای برپا دکانی از فرو چیدن به خویش

3 فکر کنه ذات حق، در گمرهی می افکند چاه این راهست سالک را فرو رفتن به خویش

4 معنی ام را می توان از صورت احوال یافت گشته ام طومار شرح غم زپیچیدن به خویش

5 خویشتن بینی گهر را ساخت از دریا جدا جان من چندین چه وابسته است وابستن به خویش

6 دشمنت را نیستی راضی به دنیا داشتن هر چه نپسندی به او نتوان پسندیدن به خویش

7 آتشم اما به غیر از ذوق عشق افسرده ام از هوای سرو قدی می زنم دامن به خویش

8 یادگیر از صبحدم جویا سبکروحی، که صبح گشته گنجور عجب نقدی ز نسپردن به خویش

عکس نوشته
کامنت
comment