-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرده عشق شعله خوب ریشه در جانم چو شمع از زبان آتشین خود گدازانم چو شمع
2 آستین نبود حریف دیده خونبار من کز تف دل آتشآلود است مژگانم چو شمع
3 نیست غیر از تیغ، محرابی، سر تسلیم را میخورم صد زخم جانفرسا و خندانم چو شمع
4 دارم از چشم تر خود منت ابر بهار اشک گرمی میکند مژگان به دامانم چو شمع
5 همچو من بخت سیه را کس نمیپوشد حزین با وجود تیرهروزیها فروزانم چو شمع