1 کرده است از لطف خود یزدان ما هر صفت چون گوی در چوگان ما
2 همچو گویی هر صفت گردان بود لیک گردش در خور میدان بود
3 قدرتش چوگان و میدانش امل این چنین رفتست تقدیر ازل
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هلاک عاشقان در انتظارست حیات صادقان با روی یارست
2 کسی کو نزد جانان تحفه جان برد هنوز از روی جانان شرمسارست
1 تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست وز باده نوشین تو عالم همه جامست
2 از جام تو یک جرعه بما ده، که زمین را گر زانکه نصیبست، هم از کأس کرامست
1 ای خواجه، درین کوی چه عیشست و چه بودست؟ بخت تو بلندست و زیانها همه سودست
2 ای خواجه، تو مستی و ندانم که چه مستی؟ مستی و ندانم که کلاهت که ربودست؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به