-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای خوش آن روز که دل به هر غمت جایی داشت سر سودازده با مهر تو سودایی است
2 هر چه سوز دلم از درد فراقت غم نیست کاشکی شام غمت و عده فردایی داشت
3 گفت از دامن مقصود مکش دست ای کاش دل شوریده من تاب و توانای داشت
4 خانه بر دوش کسی یاد ندارد چون من باز مجنون به جهان گوشه صحرایی داشت
5 هر کجا رفتم اگر کعبه و گر بتکده بود دیدم از زلف تو یک سلسله برپایی داشت
6 روز و شب در قفس سینه دلم ناله کند آه اگر رخنه از بهر تماشایی داشت
7 کور خوانده است مراز اهد مغرور ای کاش سود خود دیدی اگر دیده بینایی داشت
8 هر قدم در ره عشقت که نهادم دیدم خسته و مانده چه من آبله برپایی داشت
9 عاقبت دست تقاضای قضا برهم زد هر کجا دید کسی عیش مهیایی داشت
10 (صامتا) هر که من و عیش مرا دید به خویش گفت ای کسی که جا بر لب دریایی داشت