1 شادی به روزگار شناسندگان راز جانها فدای مقدم مردان پاکباز
2 بگذاشتند دنیی و بگذشت از صراط آنها که یافتند ز دیوان حق جواز
3 دیدند در سلوک که ابلیس بر ره است از منزل مخاطره کردند احتراز
4 از خود شدن برون و شدن در حبیب محو آوردهاند با دو سخن قصهای دراز
5 دارالبقا به عینِ یقین دیده چون خَضِر یکباره بر شکسته ازین عالم مجاز
6 ز آن چشمهٔ زلال که در عین ظلمت است آب حیات خورده و پوشیده کرده راز
7 چشمی پرآب رفته و دستی تهی به راه با خویشتن نبرده به درگاه جز نیاز
8 چشم از برای دیدن دیدار دوستان گوش از پی شنیدن آواز دلنواز
9 فارغ شده ز منقلبات مدار دور گه زیردست بودن و گاهی زبر فراز
10 حمال بار ناقه و سیّار راه فقر نه دل به نام و ننگ و نه خاطر به برگ و ساز
11 در کعبهٔ حضور چو دیگر مجاوران همواره در عبادت و پیوسته در نماز
12 دامن کشیده در قدم و چون مسافران گاه از ختای خوانده خبر گاه از حجاز
13 گر دامنی چنین به کف آری نزاریا بر آستین همت مردان شوی طراز
دیدگاهها **