1 دست به دست همچو گل آن بت مست میرود گر ز پیش نمیروم کار ز دست میرود
2 من به رهش چو بیدلان رفته ز دست و آن پری دست به دوش دیگران سر خوش و مست میرود
3 دل به اراده میدهد جان به کمند زلف او ماهی خون گرفته خود جانب شست میرود
4 من به خیال قامتت میروم از جهان برون شیخ به فکر طوبی از همت پست میرود
5 بار چو بستم از درت مانع رفتنم مشو زان که مسافر از وطن بار چو بست میرود
6 خانهپرست از ریا رفت و به کعبه کرد جا کعبهٔ ماست هر کجا بادهپرست میرود
7 گیسوی حور اگر بود دام فسون ز قید آن مرغ که جست میپرد صید که رست میرود
8 کلک زبان محتشم در صفت تو ای صنم هر سخنی که زد رقم دست به دست میرود
دیدگاهها **