- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هان چه مردان بشکن این محکم طلسم پای بیرون نه ز ملک جان و جسم
2 جسم را در راه جانان خوار کن جان به خاکپای او ایثار کن
3 بند جسم و جان زبال و پرگشای از مضیق شش جهت بالاتر آی
4 عالمی بنگر سراسر نور پاک عالمی فارغ ز آب و باد و خاک
5 عالمی بین گلستان در گلستان گلستانها سر زده بر لامکان
6 پرده بردار از رخ زیبای دل پرده از رخسار جان آرای دل
7 پس در آن بین نقشهای بس عجیب یار بنگر فارغ از بیم رقیب
8 کشوری بین خالی از دزد و دغل پاکبازان را در آن جاه و محل
9 دوستان دستان به دست دوستان روز و شب با یکدگر در بوستان
10 دوستانی جمله خالی از نفاق جملگی را اتحاد و اتفاق
11 جسمشان از هم جدا جانشان یکی مقصد و مطلوب و جانانشان یکی
12 عالمی بین خالی از رنج و تعب خالی از اندوه و فکر روز و شب
13 نی عناصر را در آن کشور تضاد پیشه آنجا می نه بگریزد ز باد
14 نی کلال جوع و نی ثقل شبع نی بلای حرص و نی ذل طمع
15 نی در آن سرمای دی گرمای تیر نی تعب از بهرکتان و حریر
16 تا بچند ای جان من در رنج و غم روزها اندر تعب شب در الم
17 دل نه بگرفتت از آن محنت سرای نامدی تنگ آخر از این تنگنای