1 هان تا تو مدام دل به مستی ندهی وز هستی خویش تا نرستی ندهی
2 تا هستی و نیستیت یکسان نشود باید که تو نیستی به هستی ندهی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 یا رب تو حلاوتی به جانم برسان وز هجر زمانه با وصالم برسان
2 جز تو همه ناقصند در عین وجود ای کامل مطلق به کمالم برسان
1 آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
2 افسوس که کار خلق جایی نرسید کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش
1 سرّ قدر از جهانیان پنهان است آن سر به طریق عقل نتوان دانست
2 در جستن آن نقطه که مقصود آن است چون دایره هرک هست سرگردان است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **