1 حمد ایزد نه کار توست ای دل هر چه کار تو بار توست ای دل
2 پشت طاقت به عاجزی خم ده واعترف بالقصور عن حمده
3 و توسل بافضل الصلوات و تقرب باصلح الدعوات
4 بنبی الهدی و احبابه وارثی علمه و آدابه
1 غرقه خون چون خسرو از شیرویه خفت نکته ای خوش در حق شیرویه گفت
2 که بدان شاخی که آب از اصل خورد سر کشید از آب و قصد اصل کرد
1 عارفی از ظلمت شب نور یاب دیده فرو بست به کلی ز خواب
2 شب که ز خورشید نظر دوختی شمع نظر تا سحر افروختی
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند