1 نیم مستست چشم دلبر من خوابش از هیچگونه می ناید
2 چشم دارم که تو بحکم کرم زان شرابی که جان بیفزاید
3 چشم او را به خواب بسته کنی تا ازو کار بنده بگشاید
1 باد نوروزی ره بستان گرفت دست عاشق دامن جانان گرفت
2 نو عروسان چمن را دست ابر پای تا سر در در و مرجان گرفت
1 خورشید غلام رای درخشندهٔ تست هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
2 جویای کمالند بجان اهل هنر و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست