حکیمی دگر گفت کان کامگار از جامی هفت اورنگ 59

حکیمی دگر گفت کان کامگار

1 حکیمی دگر گفت کان کامگار به دانشوری در جهان نامدار

2 زمین را که کشور به کشور گرفت به تیغ زراندود چون خور گرفت

3 جهان همچو او پادشاهی نداشت ولی دولت او بقایی نداشت

4 ز ناگه چو ابری رسید و گذشت ازو چند قطره چکید و گذشت

5 نه در سایه اش خفته ای خواب کرد نه از قطره اش تشنه ای آب خورد

6 چنان رفت کز وی اثر هم نماند اثر خود چه باشد خبر هم نماند

عکس نوشته
کامنت
comment