حکیم چهارم چو گفت آنچه گفت از جامی هفت اورنگ 72

حکیم چهارم چو گفت آنچه گفت

1 حکیم چهارم چو گفت آنچه گفت ز باغ دل پنجم این گل شگفت

2 که ای گلبن باغ شاهنشهی که مانده ست دامانت از گل تهی

3 اگر کرد گل سست پیوندیی به یاد ویت باد خرسندیی

4 کسی را که شد میوه دل ز دست ز فوت گلی شاخ عیشش شکست

5 ز پند حکیمان شود صبر کیش نهد عقل راه تسلیش پیش

6 تو را این تسلی ز یزدان رسید به کام تو این طعمه زان خوان رسید

7 دلت روشن از نور الهام اوست تمتع کش از فیض انعام اوست

8 حکیمان چو این نکته دریافتند ز تسکین تو روی برتافتند

9 ز مشرق چو طالع شود آفتاب چه پرتو دهد مشعل خانه تاب

10 روان سکندر ز تو شاد باد به روح جنان روحش آباد باد

11 به عز دو گیتیت بادا کفیل ثنای جمیل و ثواب جزیل

عکس نوشته
کامنت
comment