- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حدیث یار شیرین لب نگنجد در دهان من که باشم من که نام او برآبد بر زبان من
2 رنیم روزی از چشمت بکشتن داد پیغامی هنوز آن مژده دولت نرفت از گوش جان من
3 نسیم دوستی آبد سگان آستانش را پس از صدسال اگر یک یک ببوین استخوان من
4 گمان میبردمی کأن به بسرو بوستان ماند چو دیدم شکل او شد راست از قدش کمان من
5 غم او نا توان دارد بجان میجوید آزارم چه میجوید نمیدانم ز جان ناتوان من
6 کمال ار بشنود سعدی دوبیتی زین غزل گوید که خاک باغ طبعت باد آب بوستان من
7 چنین مرغ خوش الحانی که من باشم روا باشه که خارستان بار اشکنه باشد گلستان من