حدیث جم و جام لاغ است و لابه از جامی غزل 847

حدیث جم و جام لاغ است و لابه

1 حدیث جم و جام لاغ است و لابه خوش آن سر که با جام گوید قرابه

2 به آب می آباد کن کاخ عیشم که رو در خرابی نهاد این خرابه

3 نخواهم ز درد قدح دست شستن اگر مه بود طشت و مهر آفتابه

4 بود قصر عشرت بسی خوش چه بودی که حرف بقا داشتی بر کتابه

5 پی سر عرفان متن تار فکرت خریدار یوسف مشو زین کلابه

6 بکش ز اطلس چرخ پای ارادت که حیف است این پا بدان پای تابه

7 کف جامی از جام خالی مبادا اجب دعوتی یا ولی الاجابه

عکس نوشته
کامنت
comment