- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرده بود آن مرد بسیاری گناه توبه کرد از شرم، بازآمد به راه
2 بار دیگر نفس چون قوت گرفت توبه بشکست و پی شهوت گرفت
3 مدتی دیگر ز راه افتاده بود در همه نوعی گناه افتاده بود
4 بعد از آن دردی درآمد در دلش وز خجالت کار شد بس مشکلش
5 چون به جز بی حاصلی بهره نداشت خواست تا توبه کند زهره نداشت
6 روز و شب چون قلیه وی بر تابهای دل پر آتش داشت در خونابهای
7 گر غباری در رهش پیوست بود ز آب چشم او همه بنشست بود
8 در سحرگه هاتفیش آواز داد سازگارش کرد، کارش ساز داد
9 گفت میگوید خداوند جهان چون در اول توبه کردی ای فلان
10 عفو کردم، توبه بپذیرفتمت میتوانستم ولی نگرفتمت
11 بار دیگر چون شکستی توبه پاک دادمت مهل و نگشتم خشمناک
12 ور چنانست این زمان ای بیخبر آرزوی تو که بازآیی دگر
13 بازآی آخر که در بگشادهایم تو غرامت کرده باز ایستادهایم