1 حبذا باغ و راغ علیا باد و آن ریاض چو اطلس و خز او
2 ز اعتدال هوا عجب نبود همچو نی گر شکر دهد گز او
3 کرم قز برگ توتش ار بخورد حلقه سیم و زر شود قز او
4 سردی آب او کند احساس تشنه بالای چاه صد گز او
5 هوش ارباب عقل برباید چون کند جلوه دختر رز او
6 چون نقاب بلور بر بندد آن عقیق تر زبان گز او
7 گوئیا آتشی گداخته اند کرده از آب بسته مرکز او
دیدگاهها **