1 غمزه کز قوت حسنت دو کمان ساخته است پیش تیرت دو دل امروز نشان ساخته است

2 در حضور تو و رسوای دگر غمزه مرا از اشارات دو ابرو دو زبان ساخته است

3 هر نگاهت ز ره شعبده یک پیک نظر به دو اقلیم دل از سحر روان ساخته است

4 جنبش گوشه ابروی تو در پهلوی غیر پردلی را هدف تیر و کمان ساخته است

5 در مزاج تو اثر کرده هوائی و مرا سرعت نبض گمانی که از آن ساخته است

6 نظر غیر که پاس نگهم می‌دارد چهرهٔ راز مرا از تو نهان ساخته است

7 می‌توان ساختن از دیدهٔ غماز نهان نیم نازی که اسیر تو بدان ساخته است

8 غیر اگر جرعه‌ای از پند ندادست تو را سرت از صحبت یاران که گران ساخته است

9 غم عشق تو که خو کرده به جانهای عزیز سخت با محتشم سوخته جان ساخته است