1 گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر یک صبح چمن ز روزگاری خوشتر
2 زان پیش که کس ترا بدستار زند مردن بکنار شاخساری خوشتر
1 شد اسیر مسلمی اندر نبرد قائدی از قائدان یزد جرد
2 گبر باران دیده و عیار بود حیله جو و پرفن و مکار بود
1 بود معماری ز اقلیم خجند در فن تعمیر نام او بلند
2 ساخت آن صنعت گر فرهاد زاد مسجدی از حکم سلطان مراد
1 نه من بر مرکب ختلی سوارم نه از وابستگان شهریارم
2 مرا ای همنشین دولت همین بس چوکاوم سینه را لعلی بر آرم
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران