1 گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر یک صبح چمن ز روزگاری خوشتر
2 زان پیش که کس ترا بدستار زند مردن بکنار شاخساری خوشتر
1 مپرس از عشق و از نیرنگی عشق بهر رنگی که خواهی سر بر آرد
2 درون سینه بیش از نقطه ئی نیست چو آید بر زبان پایان ندارد
1 از محبت چون خودی محکم شود قوتش فرمانده عالم شود
2 پیر گردون کز کواکب نقش بست غنچه ها از شاخسار او شکست
1 در جهان کیف و کم گردید عقل پی به منزل برد از توحید عقل
2 ورنه این بیچاره را منزل کجاست کشتی ادراک را ساحل کجاست
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران