گو ز من دل جمع دار آن کس که از عرفی شیرازی غزل 87

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

گو ز من دل جمع دار آن کس که با من دشمن است

1 گو ز من دل جمع دار آن کس که با من دشمن است هر که خود را دوست می دارد به دشمن دشمن است

2 در حصار عافیت بی ذوق را آرام نیست آن که ذوق فتنه یابد به آهن دشمن است

3 گوش معزول است در خلوتگه ارباب راز دود شمع خلوت ایشان به روزن دشمن است

4 بس که دیدم جور دشمن، دشمنم با جور دوست آن که در آتش بود با نار ایمن دشمن است

5 دوستی با دشمنم بی بهره مهر انگیزی است دوستی دوست دارم ور نه دشمن دشمن است

6 بس که در کامم اثر کرده است ذوق اتفاق باورم باید که زاهد با برهمن دشمن است

7 بس که لذت می برم از دشمنی های غمت هم چو جانش دوست دارم هر که با من دشمن است

8 در پذیرم صد غم و نگشایم از ناموس لب دل به ماتم دوست اما لب به شیون دشمن است

9 درد عشق است ای طبیب و در دوا زحمت مکش هر که این خارش خلد در پا به سوزن دشمن است

10 در نگیرد صحبت عرفی به شیخ صومعه کو به زیرک دشمن و عرفی به کودن دشمن است

عکس نوشته
کامنت
comment