سبز در خون جگر شد ریشهٔ از جویای تبریزی غزل 911

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

سبز در خون جگر شد ریشهٔ اندیشه ام

1 سبز در خون جگر شد ریشهٔ اندیشه ام ناخن شیر است برگ بیشهٔ اندیشه ام

2 می کند تا دامن گردون ترشح خون دل بشکند از سنگ غم چون شیشهٔ اندیشه ام

3 در تصور درنیاید مردم آزاری مرا خاطر آزردن نباشد پیشهٔ اندیشه ام

4 جز خیال او ندارد در خیالم هیچ راه غیر او نگذشته در اندیشهٔ اندیشه ام

5 یا بتی هر روز، شاهد بازم از فیض خیال می کند شیرین تراشی تیشهٔ اندیشه ام

6 مقطعم را می رسد جویا به مطلع همسری نشئهٔ صاف است با ته شیشهٔ اندیشه ام

عکس نوشته
کامنت
comment