- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر ز شیرینلبی کنم شوری گو سلیمان عَفُو کن از موری
2 فرشِ سلطان عجب نباشد اگر عار دارد ز دامنِ عوری
3 این که گویند دوست دوست مدار نتوان کرد بر کسی زوری
4 چه کم از حسن اگر دمی بنشست یوسفی در برابرِ کوری
5 کی کند شکر شکّرِ شیرین ناچشنده ز بینمک شوری
6 عاقبت پیلتن نجست از گور گرچه تنها همی زدی گوری
7 باز میگو نزاریا که خوش است گر ز شیرین لبی کنم شوری