- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فضل حق میدهدم هردم از این می جامی که ندارد چو ابد مستی او انجامی
2 شرح اسرار تجلی تو ز فرعون مپرس کآتش انی اناالله نداند خامی
3 صبح و شامم همه با زلف و رخت می گردد کو مبارک تر از این صبح و نکوتر شامی
4 دور حسنش ابدی گشت و نباشد من بعد خالی از مهر رخش در همه دور ایامی
5 (خال مشکین لبش دانه زلف است آری هست بر هر ورق چهره کماهی دامی)
6 آن که شد مست می عشق رخش در همه حال با وی است ار چه بود همدم دردآشامی
7 از تویی تا به خدا یک نفس است ای سالک! بر سر خویش نه از شش جهت خود گامی
8 (بجز آن دل که رسد از رخ و زلفش به خدا کی دلی دید مرادی و گرفت او کامی؟)
9 زلف مشکین دلارام من آرام دل است بی سر زلف دلارام که دید آرامی؟
10 مست فضل است نسیمی و بر این معنی دال هست از هر طرف روی تو ضاد و لامی