فیض از کوچهٔ معشوقه هوا می گیرد از سعیدا غزل 263

فیض از کوچهٔ معشوقه هوا می گیرد

1 فیض از کوچهٔ معشوقه هوا می گیرد نکهت از طرهٔ او باد صبا می گیرد

2 به دم صبح فنا هر که شبی هستی داد فیض ها از نفس صبح بقا می گیرد

3 جای در دیدهٔ افتادهٔ خود ساز که سرو در کنار لب جو نشو و نما می گیرد

4 نشود گم پی اش از دیدهٔ عاشق که ز لطف هر کجا پای نهد رنگ حنا می گیرد

5 خرمن سوخته طالع دل بی صبر و سکون آتش از سنگ اثر از فر هما می گیرد

6 خط مشکین تو هر چند که آمد ز خطا نکته بر روی تو از روی خطا می گیرد

7 دشمن از دست سعیدا نتواند که رود گر رود از ره تقدیر قضا می گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment