1 کردم عبور دی ز در شعبهٔ چهار دیدم که کامران بسردم نشسته است
2 درپشت میز با علم وطبل و عر و تیز بهر فنای تودهٔ مردم نشسته است
1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست
2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست
1 وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب کز اصطناع تو معمور شد جهان ادب
2 ز زخم حادثه، لطف تو شد حصار هنر به جاه و مرتبه، عهد تو شد ضمان ادب