- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غازه از عکس رخت بر چهرهٔ گلشن مزن بیش از این بر آتش مرغ چمن دامن مزن
2 خصم را از بردباری کن زبون خویشتن تا توانی جز تغافل حربه بر دشمن مزن
3 از روان، بر آب گویی خانهٔ تن را بناست تکیه جان من ز غفلت بر ثبات تن مزن
4 شعله شوق ای دل از بیتابیت بالا گرفت از تپیدن اینقدر بر آتشم دامن مزن
5 خویش را بازد رود هر کس که از دنبال حرص با قناعت ساز و همچون برق بر خرمن مزن
6 آفتابی در بغل دارم چو صبح از مهر دوست خنده ام ای مدعی بر چاک پیراهن مزن
7 پیشه ای نبود به غیر از خاکساری مار را تا توانی تکیه بر همواری دشمن مزن
8 این به طور آن غزل جویا که واعظ گفته است خاک غیر از گرد خود بر دیدهٔ دشمن مزن