- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای خوشا آن دم که بنشینیم رویاروی دوست شکوه دل باز رانم یک به یک با موی دوست
2 چون بنفشه بر سر زانوی خدمت سالها بوده ام ، باشد که یارم بود هم زانوی دوست
3 بر سر آنم که تا سر دارم از دستم دهد بر ندارم سر ز خاک رهگذار کوی دوست
4 پهلو از پهلو نشینان زان جهت کردم تهی تا مگر روزی توانم بود هم پهلوی دوست
5 راه دشوار ست و منزل دور و مقصد ناپدید سالکی باید که ما را ره نماید سوی دوست
6 تا دگر مشک از خطای خود نیارد دم زدن گو صبا بر باد ده یک حلقه از گیسوی دوست
7 هر کسی را قبله از سویی و روی از جانبی است قبله ابن حسام از جانب ابروی دوست