خوش به آسانی به آخر راه مشکل می‌برند از سعیدا غزل 301

خوش به آسانی به آخر راه مشکل می‌برند

1 خوش به آسانی به آخر راه مشکل می‌برند رهنوردانی که اول پی به منزل می‌برند

2 در محبت می‌شوند ایشان شهید بی‌سخن دست و گردن بسته خود را پیش قاتل می‌برند

3 دُردنوشان جز به پای خُم نمی‌افتند هیچ خویشتن را در پناه پیر کامل می‌برند

4 هر متاعی را که از شهر محبت می‌رسد بیشتر در کشور ما جانب دل می‌برند

5 آن چنان لب تشنهٔ حرصند ابنای زمان کز جواب خشک آب از روی سائل می‌برند

6 خودفروشانی که در قید زر و مالند و جاه نام حق را بر زبان هردم به باطل می‌برند

7 مزرع دنیا که سبز از آبرو گردیده است آبرو آنان که می‌ریزند حاصل می‌برند

8 همت دونان عالم هیچ می‌دانی که چیست می‌کشند از آب، رخت خویش و در گل می‌برند

9 واگذار از خود سعیدا زان که در هر مسلکی هرکه از خود بگذرد زودش به منزل می‌برند

عکس نوشته
کامنت
comment