1 خوش وقت صبوحیان شبخیز بر دست گرفته آتش تیز
2 آتش نه که آب زندگانی آبی است ولیکن آتش انگیز
3 تلخی و هزار جان شیرین جانی و هزار ملک پرویز
4 ای دوست بیا بهرغم دشمن گر خون من است در قدح ریز
5 تا می به معاد خود رسد باز با خون دل منش برآمیز
6 ناگه گیرد اجل گریبان از دامن دوستان درآویز
7 پرهیز مکن ز می بیاموز عیش و طرب و ز خود بپرهیز
8 جان است به جانی آرزومند دریاب نزاریا و مستیز
9 بنشین پس کار خویش بنشین برخیز ز هرچه هست برخیز
دیدگاهها **