1 ای همه گفتار خوب بیکردار، بیمزهای و نکو چو دستنبوی
2 روی مکن هر سوئی و باز مگرد از سخن خویش مباش چو گوی
3 گوی نهای چون دوروی گشتهستی؟ گوی کند هر زمان به هرسو روی
4 آنچه نخواهی که به درویش مکار وانچه نخواهی که بشنویش مگوی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر وز نوک قلم در سخنهات فروبار
2 هر چند که بسیار و دراز است سخنهات چون خوب و خوش است آن نه دراز است نه بسیار
1 باز جهان تیز پر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است؟
2 نیست جهان خوار سوی ما، ز چه معنی خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است؟
1 گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود: آب باز آب شود خاک باز خاک شود
2 جانش زی فراز شود تنش زی مغاک شود تن سوی پلید شود پاک باز پاک شود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به