خوبان هزار و از همه مقصود من یکی از جامی غزل 152

خوبان هزار و از همه مقصود من یکی ست

1 خوبان هزار و از همه مقصود من یکی ست صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی ست

2 خوش مجمعی ست انجمن نیکوان ولی ماهی کز اوست رونق آن انجمن یکی ست

3 خواهیم بهر هر قدمش تحفه دگر لیکن مقصریم که جان در بدن یکی ست

4 گشتم چنان ضعیف که بی ناله و فغان ظاهر نمی شود که درین پیرهن یکی ست

5 آنجا که لعل دلکش شیرین دهد فروغ یاقوت و سنگ در نظر کوهکن یکی ست

6 ناموس و نام ما تو شکستی نه نیکوان آری ز صد خلیل همین بت شکن یکی ست

7 جامی درین چمن دهن از گفت و گو ببند کاینجا نوای بلبل و صوت زغن یکی ست

عکس نوشته
کامنت
comment