ای دفتر نکوئی تو نقش از آشفتهٔ شیرازی غزل 1126

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ای دفتر نکوئی تو نقش دلپذیری

1 ای دفتر نکوئی تو نقش دلپذیری به باشد از امیری در خیل تو اسیری

2 ای چشم مست دلدار ای آهوان خونخوار ترکی زخوردن خون ناچار ناگزیری

3 ما مست بی سر و پا تو خود حکیم دانا از تو صواب نبود کز ما خطا نگیری

4 چندانکه بود منظور در شهر حسن مشهور صرف نظر نشاید از تو که بی نظیری

5 در کشت و باغ و بستان تا آمدی خرامان در چهره تو خیره ماند ارغوان و خیری

6 ای سنبل دو گیسو از یادکی روی تو روئیده ضمیران وار در گلشن ضمیری

7 افراختی چو پرچم از غمزه کن سپاهی افروختی چو مجمر بر نه زخط عبیری

8 ایعشق در جنایت رخ ساید آفتابت عرشت کمینه پایه است از غایت حقیری

9 گر در طلب شدم سست ای نوجوان برآنم کاز قامت جوانان سازم عصای پیری

10 آشفته دوخت کسوت بازاز ولای مولی من میکنم امیری در خرقه فقیری

عکس نوشته
کامنت
comment