1 ای شب چکنم چاره! من از بهر خدای تنهایی و تیرگی و بندی بر پای
2 گر عمر منی ای شب! ازین بیش مپای ور جان منی ای نفس صبح! برآی
1 دوش چون مرغ شب فغان برداشت مهر خاموشی از دهان برداشت
2 صبح سرپوش زر کشیده چرخ از طبقهای آسمان برداشت
1 تا تو از هستی خود، خود را نگردانی جدا هودج جان چون نهی در بارگاه کبریا
2 درکش انگشت از نمکدان جهان تا چون نمک کم شوی از پختگان آتش وحدت جدا
1 ای صدر بکن هر چه توانی ز تغافل تا روز خود از وعده تو می شمرم من
2 باشد که ادب گیرم و جایی ننشینم چون سیلی مطل تو فراوان بخورم من