1 در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد شوتن در ده که داد کس چرخ نداد
2 بر بار بلایی که قضا بر تو نهاد تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چو سوده دوده به روی هوا برافشانند فروغ آتش روشن ز دود بنشانند
2 سپهر گردان بس چشم ها گشاید باز که چشم های جهان را همه بخسبانند
1 ملک جوان است و شهریار جوان است کار مهیا و امر و نهی روان است
2 شغل زمانه مفوضست به شاهی کز همه شاهان چو آفتاب عیان است
1 امروز هیچ خلق چو من نیست جز رنج ازین نحیف بدن نیست
2 لرزان تر و نحیف تر از من در باغ شاخ و برگ سمن نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به