گلرخانی که سراسر رو گلزار خودند از سعیدا غزل 299

گلرخانی که سراسر رو گلزار خودند

1 گلرخانی که سراسر رو گلزار خودند دایماً در عرق از گرمی بازار خودند

2 اهل همت ننشینند گران در دل کس این گُرُه تا رمقی هست به تن بار خودند

3 گرچه چشمان تو مستند ولی هشیارند دایماً باخبر از مردم بیمار خودند

4 بسکه ابنای زمان کینهٔ هم می ورزند تا رسد با دگری، در پی آزار خودند

5 ای خوش آن گوشه نشینان که به صد ناز و نیاز در حریم خود و در سایهٔ دیوار خودند

6 آن گروهی که به کف آینهٔ جان دارند کی به فکر خود و آرایش دیدار خودند؟

7 کسب جمعیت از آن قوم سعیدا می کن که پریشان شدهٔ نطق گهربار خودند

عکس نوشته
کامنت
comment